توضیحات
🎲 معرفی و بررسی کتاب «قمارباز» اثر فئودور داستایفسکی
کتاب قمارباز یکی از رمانهای برجستهی فئودور داستایفسکی است که در سال ۱۸۶۷ منتشر شد. نویسنده در این اثر، تجربهی شخصی خود از اعتیاد به قمار را با روایتی روانشناسانه و واقعگرایانه به تصویر میکشد.
داستان در شهری خیالی به نام «رولتنبرگ» میگذرد و حول زندگی پرتنش چند شخصیت اصلی میچرخد؛ از جمله «الکسی ایوانوویچ» که گرفتار قمار شده، و «پولینا الکساندرفنا» که رابطهای عاطفی پیچیده با او دارد. علاوه بر آن، ماجراجویان فرانسوی و شخصیتهای فرعی دیگری نیز در روایت نقش کلیدی دارند.
داستایفسکی با خلق شخصیتهایی با عمق روانی بالا، توانسته است فضایی خلق کند که مخاطب را درگیر فراز و نشیبهای احساسی و مالی زندگی آنها کند. تم اصلی کتاب، وابستگی مخرب به قمار و پیامدهای روانی و اجتماعی آن است.
نثر کتاب کلاسیک اما قابلفهم است، و مخاطب را با فضایی از اضطراب، عشق، طمع و شکست همراه میکند. «قمارباز» نه تنها یک رمان داستانی، بلکه یک تحلیل روانشناسانهی دقیق از انسانی است که در چنگال وسوسه گرفتار میشود.
این اثر همچنان در میان علاقهمندان به ادبیات کلاسیک روسیه و دوستداران تحلیلهای درونی شخصیتها جایگاه ویژهای دارد.
مجید –
روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…پسرک کفشا رو پوشید
مریم –
پیر مردی هر روز تو محله می دید پسر کی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند
سلماز –
خوشحال رو به پیر مرد کرد و گفت: شما خدایید؟! پیر مرد لبش را گزید و گفت نه!
سلماز –
پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم كه کفش ندارم
یونس –
پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم كه کفش ندارم