توضیحات
لوته اکنون زنی بالغ، خردمند و تنهاست که برای بازنگری در گذشته و رویارویی دوباره با چهرهی اسطورهای گوته، راهی وایمار میشود. او با ورود به مهمانخانهای محلی، بهسرعت توجه نویسندگان، روشنفکران و حتی خواهر شوپنهاور را به خود جلب میکند. گفتوگوهای متعددی که در این مکان رخ میدهند، تصویری گسترده از فضای فرهنگی و فکری آلمان کلاسیک ارائه میدهند.
نقطهی اوج رمان، دیدار دیرهنگام و رویایی او با گوته در کالسکهاش است؛ دیداری که عمیقترین تأملات روانی، ادبی و فلسفی را به همراه دارد.
توماس مان در این رمان، به شکلی استادانه به مضامینی چون:
مرز باریک میان واقعیت و بازنمایی هنری
کشمکش میان حافظه و نوستالژی
جایگاه نبوغ در جامعه و بهای سنگین آن
نقش هنر در سیاست و ایدئولوژی
میپردازد و ساختاری دیالوگمحور و تئاتروار برای آن انتخاب میکند که لایهای فرامتنی به روایت میبخشد.
این اثر، نه فقط ادای دینی به گوته، بلکه نقدی درخشان به اسطورهسازی و فراموشی انسانهای واقعی پشت روایتهای ادبی است. لوته در وایمار، ما را به پرسش در باب نقش هنر، قدرت حافظه و معنای جاودانگی دعوت میکند و از مهمترین تأملات مدرن دربارهی رابطهی زندگی و هنر به شمار میرود.
مریم –
استفاده از این متن تستی می تواند سرعت پیشرفت پروژه را افزایش دهد
مجید –
طراحان به جای تایپ و نگارش متن می توانند تنها با یک کپی و پست این متن را در کادرهای مختلف جایگزین نمائید
یونس –
روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…پسرک کفشا رو پوشید
یونس –
استفاده از این متن تستی می تواند سرعت پیشرفت پروژه را افزایش دهد
سلماز –
هر نفسی که فرو می بریم، مرگی را که مدام به ما دست اندازی میکند پس میزند